مژده خبر- این مطلب حاصل گفت و گوی اختصاصی خبرنگار مژده خبر با هنرمند فرهیخته هم استانی ما شهلا مظفری است که باهم می خوانیم:

 

در این مصاحبه می خوانیم: بیان نکاتی قابل تامل و تخصصی در پیرامون نگرش ادبیات به قالب ها و فرم های آن در چارچوب پاسخ به سوالاتی که از سرکار خانم شهلا مظفری شاعر و ترانه سرای معاصر اهل ایلام شده است/ شهلا مظفری چهره ای جوان و جَسور که چندسالیست در وادی ادبیات قلم نهاده بر قدمگاه شعر کُردی جنوبی حوزه زبانی ایلام و کرماشان. از این چهره رسمی و فرهنگی بتازدگی مجموعه شعری از نئوکلاسیک هایش به نام (روژی وه یَک رَسیمن) با مقدمه استاد دکتر میرجلال الدین کزازی-چهره ماندگار ملی-شاهنامه پژوه و مدرس ادبیات دانشگاهای بین المللی منتشر شد، از ایشان اثری با نام (روژ بی فلسفه) در قالب شعر آزاد کٌردی به گویش فیلی-کلهری و بازسرایی بزبان فارسی (مجموعه شعر آزاد دو زبانه) و مجموعه ای از ترانه هایش به نام (چَمَریتم) نیز در اواخر فصل آینده وارد بازار چاپ و نشر خواهد شد.
سرکار خانم مظفری از دریچه این رسانه بفرمایید که: تفاوت های اصولی و قواعدی شعر با ترانه را در چه می بینید؟
به نظر بعضی ها، حتی آنان که سالیانی ست در حوزه موسیقی فعایت دارند، شعر همان ترانه است و هرانچه با ریتم در دستگاه های موسیقی با ملودیکای کلامی خوانده شود ترانه است؛ اما در اصل چنین نیست. می توان گفت: هر ترانه ای شعر هست ولی هر شعری ترانه نیست، ترانه نیز گونه ای ادبی ست که با ظرافت از دل شعر بیرون می آید و نوع انتقال پیام به مخاطب یکی از مواردی است که ترانه و شعر را از هم جدا می‌کند. در ترانه پیام به‌ صورت مستقیم و بدون دشواری‌ های زبانی و پیچیدگی‌ هایی که در شعر وجود دارد، منتقل می‌شود و اصل و اساس آن هم باید همین باشد چرا که مخاطب زمانی برای تفکر و تحلیل هر بیت یا مصرع ندارد و گاهی حتی فقط برای لذت بردن گوش به آن می ‌سپارد. درحالی ‌که در شعر چنین نیست و شاعر معمولاً از آرایه‌ها و صنایع ادبی برای انتقال غیرمستقیم پیام و مفهوم اصلی بهره می‌گیرد. به همین دلیل ممکن است هر بار که شعری را در زمان‌های مختلف می‌خوانیم برداشت‌های متفاوتی داشته باشیم.
ترانه‌ها ارتباط خیلی زیادی به موسیقی دارند و گاهی حتی ابتدا موسیقی و ملودی ساخته می‌شود و بر اساس آن ترانه سروده می‌شود؛ یعنی ترانه طراحی شده برای شنیدن اما شعر سروده می‌شود برای خواندن. یک شعر خوب باید به قوانین شعری مثل قافیه، وزن، عروض، انسجام، خیال‌انگیزی و… حتماً پایبند باشد درحالی‌که چنین مواردی برای ترانه الزامی نیست. درواقع به قول افشین یداللهی: چیزی که ابتدا به ‌ساکن ترانه نام می‌گیرد آن است که با شنیدنش هر موزیسینی احساس کند که این نوع شعر ظرفیت پذیرش موسیقی را دارد، که این در مورد بعضی اشعار هم صادق است و می ‌بینیم که در موسیقی سنتی از غزلیات سعدی و حافظ و مولانا استفاده می‌ شود اما مثل ترانه‌ها عمومیت ندارند.
در بعضی ترانه‌ها ممکن است اگر متن ترانه را بدون آهنگ بخوانید خیلی پَرت و بی ‌معنی باشد. برای مثال بخشی از آهنگی که امروز از محسن چاووشی شنیدم: (شبانه‌های لب‌هایم/ لبانه‌های شب‌هایت) که هیچ معنا و مفهومی با شنیدن این دو خط چه مستقیم و یا چه غیرمستقیم برایم تداعی نشد. البته من بعد از سه بار شنیدن به این موضوع دقت کردم؛ بنابراین می‌توان گفت شنونده خیلی در متن ترانه عمیق نمی‌شود و چیزی که ابتدا او را جذب می‌کند ریتم و ملودی است.
متن ترانه معمولاً از شعر کوتاه‌تر است و بیشتر تکرار می‌شود. چراکه باید در چند دقیقۀ محدود بگنجد و شنونده را خسته نکند. با اینکه ترانه زیر مجموعۀ شعر است اما خود یک سبک مستقل محسوب می‌ شود و می ‌تواند احساسات و اندیشه‌های اجتماعی را به بیان ساده بازگو کند. به همین دلیل زبان آن محاوره و مردمی است. اینجا می‌توان گفت ترانه‌سرایی از شعر گفتن سخت‌تر است.
ترانه سرایی را در ادبیات ایلام و کرماشان در چه جایگاه، نحله و سطحی می بینید؟ بنده درادبیات این وادی، جز تعدادی کمتر از انگشتان دست، ترانه سرا نمی بینم. علاوه بر این موضوع عدم نشر آثاری با پشتوانه عقلانی فاکتورهای ترانه سرایی، وادی فرهنگی را از این دریچه و در این پروسه (فرایند-کار) به ذوال کشانده است و متاسفانه شاهدیم متن ترانه ها هرچقدر می گذرد رو به ابتذال می رود، صحبت در این وادی بسیار است و در این زمان و در این متون گنجانده نمی شود که همتی بسیار فراخ و دستانی بَس نیرومند را به ناوردگاه می طلبد.
از دیدگاه شما شعر چیست و در برخورد با روزمرگی مردمان کُرد چه جایگاهی دارد؟
خلاصه کلام: ما شعرای عزیز اگر بتوانیم ٧ هنر را تجربه کنیم امیدی به ماندگاریِ آثارمان هست!: “حالا می فهمم فلاسفه چرا از شعر فاصله می گیرند؟ سرودن در دامنه آسان است. بر ستیغ کوه مشکل!” و این همه آدم بیکار نمی طلبد که در پشت نقاب فضای مجازی یک شبه به آن

چنان خودبینی و کمالی می رسند که باید سبکی از فلسفه خودشیفتگی را به نام فلاسفه ی کارتون خواب اینستاگرامی و فیسبوکی و … در برِ تارکِ تاریخ کوباند-فلاسفه ی جامه عریانیسمی ای که در دریوزگی مجازی پیشکسوت ترند چون خانم دکتر X و آقای استادالاساتید عایجناب Y با آنانکه درصد دریوزگیشان بیشتر و ژنده تر هستند همکلام نمی شوند/ حقیقتا این مصداق امروز ادبیات ماست.
پیشنهاد شما در سامان دادن به منزلگاه زبانی و آرمانهای هویتی در این فضای زرد و مسوم که نابالغی عقلانی در آن مشهوده چیست؟
بلوغ عقلانی یا همان خرد / مولانا میگوید: “زان جام بیدریغ در اندیشه ها بریز / در بیخودی سزای دل خودپسند کن”
وقتی که به خرد برسیم از احساس هم عبور میکنیم. مرا که میبینید “نشیمنگاهم” را اکنون راحت گذاشته ام زمین و با حبه انگوری سردی ام نمیشود و با حبه ای کشمش گرمی ام! دریافته ام اگر چیزی بگیرم بهای سنگینی را باید پرداخت کنم. نه با قلدری چیزی میگیرم نه با التماس. خدای بخشنده و مهربانی دارم که فرق نیاز مرا با ناز مرا میداند. میداند این خواهش من است یا نیاز من
“از ماهی دادن عبور کرده ام/ برایشان فن ماهیگیری را ……………………”
ما مبعوث شده ایم پرورش دهیم نه آموزش! از یک سارق میشود گانگستر ساخت، قدیس که نمیشود! و خرد وظیفه دارد و میداند سیلی را کی و کجا توی گوشها بخواباند و میداند گاهی اوقات یک سیلی کار بوسه را انجام میدهد و یک بوسه کار سیلی را! فقط جا و مکان و مخاطبش مهم است که کی و کجا. اما دانش همه را تنبیه میکند یا تشویق. هیچوقت یادم نمیرود به کسی بادمجان ترش دادم تا سرفه اش و سرما خوردگی اش خوب شد !!! و به کسی یک نخ سیگار تا راه تنفسش را باز کردم و قلبش به کار افتاد !!!
معادلات را که فهمیدم دریافتم پا در کفش خدا کرده ام . فرمان از او گرفته ام . فهمیدم مجبور میشوم بگویم:
“منگر چه میگوید، بنگر که میگوید.”

بسیار خرسندم از کلام نجیب و تشکر که پای صحبتهایم نشستید برای شما از خداوند روزگاری دمساز انسانیت و شعور خواستارم / شهلا مظفری ۳ شهریور ۱۴۰۲ خورشیدی

 

  • نویسنده : مصاحبه از : مسعود باقری
  • منبع خبر : مژده خبر