باد دارد باز شیون می کند
آسمان رخت عزا تن می کند
ابرهای دسته دسته، سوگوار
باز می بارند امشب زار، زار
ذاکرین ذکر مصیبت می کنند
با صدای سرخ صحبت می کنند
مرثیه خوان مرثیه سر می کند
صحبت از پهلو و از در می کند
در دلم آتش زبانه می زند
غم به جانم تازیانه می زند
در میان آتش افروخته
قلب ابراهیم و آذر سوخته
بعد از آتش شعر دودی می شود
حرف سیلی و کبودی می شود
آسمان آن دم غم بسیار خورد
آینه بر سینه دیوار خورد
مادری روی زمین افتاده است
نه، مبادا که جنین افتاده است
آنکه از هفت آسمان هم سرتر است
وای من، زخمی میان بستر است
ماه امشب همدم چاهست، آه
آینه هر آینه آهست، آه
آنکه بوده عالمی مهمان او
خورده اند از سفره ی احسان او
زخم ها خورد از نمکنشناس ها
رنج دید از دست بی احساس ها
رونق از باغ گل و آلاله رفت
از جهان آن یاس هجده ساله رفت
لاله ها در آتش غم سوختند
غنچه ها در داغ او لب دوختند
داغ او باغ فدک را سوخته
آه ما بال ملک را سوخته
رفت آن الگوی آب و آفتاب
آه تنهاتر شد امشب بوتراب
غم به قلب عالم و آدم نشست
تا نگین احمد خاتم شکست
شاعر: سید صادق خاموشی
- منبع خبر : مژده خبر
Sunday, 3 August , 2025