براستی کدام عاقلی قبول میکند مثل امیرالمؤمنین، سلام الله علیه، باشد؛ ولی عقد سیدالشهداء و سید جوانان اهل بهشت را، مثل دومی جاری کند؟!!
اما حقیقت ماجرا چیست؟
محمد بن جریر طبری، از علمای بزرگ قرن پنجم کتابی دارد به نام “دلائل الامامه” که در این کتاب به اثبات حقانیت امامان شیعه پرداخته است.
طبری در صفحه ۱۹۴ این کتاب، ضمن بیان احوالات بی بی شهربانو، مادر مکرمه امام سجاد علیه السلام، مینویسد:
همین که اسیران ایرانی وارد مدینه شدند عمر تصمیم داشت زنان را بفروشد و مردان را بعنوان برده بگیرد و آنها را به کار بگیرد تا در هنگام طواف، افراد ناتوان و بیمار و پیر را روی دوش خود بگذارند و دور کعبه حمل کنند.
امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: پیغمبر فرموده است افراد برجسته هر قوم و ملت را گرامی بدارید.
عمر اعتراف کرد بله، من هم این مطلب را شنیده ام که میفرمود هر گاه فرد با شخصیت یک طائفه اى پیش شما آمد او را احترام کنید؛ گر چه مخالف شما باشد.
امیر المؤمنین فرمودند: پس تو به چه حقی به خودت این اجازه را دادی که با این بزرگوران، اینگونه رفتار کنی؟ اینها گروهى هستند که خودشان به میل خودشان تسلیم شدند و علاقه به اسلام دارند و من از نژاد اینها فرزندانى خواهم داشت. من شما و خدا را گواه میگیرم که سهم خودم از اینها را در راه خدا آزاد نمودم.
تمام بنى هاشم، و نیز سایر مسلمانان از مهاجر و انصار گفتند: یا امیرالمؤمنین، ما نیز حق خود را به شما بخشیدیم.
امیرالمؤمنین فرمود: خدایا شاهد باش من تمام آنچه را ایشان به من بخشیدند، در راه تو آزاد نمودم.
عمر گفت: چرا با تصمیم من در مورد این اسیران فارس مخالفت کردی و چه باعث شد که بر خلاف راى من عمل کنى؟
امیرالمؤمنین دومرتبه فرمایش پیغمبر درباره احترام افراد با شخصیت را به یادش آوردند و اینکه این افراد، به میل خودشان مسلمان شدن را پذیرفته اند.
عمر دیگر اعتراض نکرد ……
گروهى از قریش علاقه به ازدواج با آن بانوان داشتند.
امیر المؤمنین فرمودند: نباید آنها را بر ازدواج مجبور کرد. اختیار را بخودشان بدهید هر کس را که خواستند انتخاب کنند.
گروهى به شهربانو، دختر کسری اشاره نمودند.
اختیار انتخاب را به او دادند و در حالی که در پس پرده بود، از او خواستگارى کردند.
در حضور جمع به ایشان گفتند: از میان کسانى که از تو خواستگارى کرده اند کدام را انتخاب میکنى؟ آیا علاقه بداشتن شوهر دارى؟
ایشان سکوت کردند.
امیر المؤمنین فرمودند: بشوهر علاقه دارد ولى حالا باید منتظر بود تا چه کسى را انتخاب کند.
عمر گفت: از کجا فهمیدى تصمیم بشوهر گرفته است؟
حضرت فرمودند: هر گاه بانوى با شخصیت بدون سرپرستی از یک طائفه خدمت پیغمبر میرسید، وقتى از او خواستگارى میشد، دستور میدادند به او بگویند تو بشوهر دارى مایلى؟ اگر خجالت میکشید و سکوت میکرد، همین سکوتش را دلیل اجازه اش قرار میدادند و دستور ازدواجش را صادر میکردند. اگر میگفت نه، اجبار بر پذیرش نمیکردند.
خواستگاران را به شهربانو نشان دادند.
ایشان با دست به امام حسین علیه السلام اشاره کردند.
باز براى مرتبه دوم از او تقاضاى انتخاب کردند؛ این مرتبه نیز به زبان فارسی گفت: اگر انتخاب با من است، او را انتخاب کردم. و امیرالمؤمنین را ولی (وکیل) خود انتخاب کردند تا خطبه عقد جاری شود. حذیفه نیز خطبه عقد را خواند.
امیر المؤمنین به او فرمودند: اسمت چیست؟
گفت شاه زنان دختر کسرى.
امیرالمؤمنین به زبان فارسی فرمودند: “نه؛ شاه زنان نیست مگر دختر محمد” او سیده النساء و شاه زنان است. تو شهربانو هستی و خواهرت نیز مروارید است، دختر کسری.
عرض کرد: آرى صحیح است.
شهربانو با امام حسین ازدواج کرد؛ و خواهرش مروارید، با امام مجتبی علیه السلام.
این مطلب را منتشر کنید تا سایر مومنین نیز از اصل ماجرا آگاه شده و شبهات شیاطین در آنان اثر نکند.
- نویسنده : عمار خرمشهری
- منبع خبر : مطلب در منابع زیر نقل شده است: 📚 دلائل الامامه طبری، صفحه ۱۹۴ 📚 العدد القویه (تالیف برادر علامه حلی) صفحه ۵۷ ش📚 بحارالانوار جلد ۳۱ صفحه ۱۳۳ 📚 مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲مطلب در منابع زیر نقل شده است: 📚 دلائل الامامه طبری، صفحه ۱۹۴ 📚 العدد القویه (تالیف برادر علامه حلی) صفحه ۵۷ ش📚 بحارالانوار جلد ۳۱ صفحه ۱۳۳ 📚 مستدرک الوسائل جلد ۱۱ صفحه ۱۳۲
Sunday, 22 December , 2024