اولین مسئلهای که نیازمند شرح و بسط است تلاش دو کشور ترکیه و عربستان جهت دست یافتن به رهبری جهان اسلام است. ترکیه در تلاش برای زنده کردن امپراطوری عثمانی و بازگشت به دوران قدرت خود است. عربستان نیز با تکیه بر درآمدهای نفتی افسانهای خود و همچنین تلاش برای مشروعیتگیری از اماکن مقدس سرزمین حجاز، تلاش دارد جایگاه رهبری خود را به واسطه پولپاشی، تحمیل جنگ، تروریسم، فتنه و… تثبیت کند.
عربستان با توجه به صرف هزینه مالی فراوان انتظار دارد رهبر و راهبر منطقه -خاصتا اعراب- باشد و کشورهای عربی دنبالهرو سیاستهای منطقهای و بینالمللی این کشور باشند.
شاید غیر قابل باور باشد اما بر خلاف تصور عمومی مردم ایران، عمده بودجه و هزینههای فلسطین -از جمله غزه- توسط دولتهای قطر، عربستان، امارات و… تامین میشود. میزان کمکهای مالی ایران در مقایسه با اعراب و کشورهای غربی بسیار اندک و قتبل چشمپوشی است. کمکهای سران عربی به فلسطین عمدتا جنبه مالی دارد و در مقابل عمده کمکهای ایران مستشاری، نظامی و سیاسی است.
با تمام این شرایط عربستان حرفشنویی حداکثری اعراب منطقه بهویژه سران گروهها و مردم فلسطین را خواهان است.
طی دهههای گذشته یک مناقشه نظری همیشگی وجود داشته که موجد سوالاتی مهم شده است. اینکه آیا اولویت برای فلسطین حمایت مالی است یا نظامی و ایدئولوژیک؟ آیا تامین معیشت و رفاه مردم فلسطین اولویت دارد یا کمک به فلسطین برای تحقق آرمان آزادی و استقلال آن؟ آیا کمکهای نظامی و مستشاری ایران به نفع مردم فلسطین بوده است یا به ضرر آنها؟ و آیا این رویکرد موجب نابودی زیرساختهایی نمیشود که با هزینه و بودجه اعراب ساخته شده است؟
پاسخ به این سوالها به رویکرد خود مردم فلسطین باز میگردد؛ اینکه اولویت و خواست مردم فلسطین چیست؟ زندگی مرفه در سایه تجاوز دائم و اقتدار رژیم صهیونیستی یا مقاومت، سختی و تلاش برای آزادی و استقلال؟
جهت فهم خواسته و آرمان مردم فلسطین باید نگاهی به چند دهه تحولات و اتفاقات آن وس از جنگ جهانی دوم تا به امروز داشت. رخدادهای فلسطین را میتوان به چند برهه با بازیگرانی محوری تقسیم کرد.
اولین برهه به شکلگیری مقاومت مردمی علیه اشغالگری اسراییل باز میگردد. پس از فروپاشی عثمانی، توطئه استعماری انگلستان و همچنین مبتنی بر ایده و عمل آژانس یهود، یهودیان سطح جهان برای ساختن سرزمین موعود به فلسطین کوچانده شدند و کلونیهای یهودینشین در فلسطین شکل گرفتند. به آرامی لکههای کوچک در جغرافیای فلسطین بزرگتر شده و فلسطین را میبلعند. اسراییل به شکلی کاملا سازمان یافته و با حمایت قدرتهای بینالمللی حکومت نامشروع خود را تاسیس و سازمان میدهد و خاک فلسطین را اشغال میکند.
جغرافیای منطقه پس از جنگ جهانی دوم دستخوش تغییرات فراوانی میشود و از میراث امپراطوری عثمانی چندین کشور عرب تشکیل میشود که عمده آنها به شکل پیدا و پنهان در اختیار سران وابسته به استعمار قرار میگیرند. مردم مسلمان غرب آسیا با پدیده نوظهور و نامشروعی به نام اسراییل روبرو میشوند و نمیتوانند وجود این غده سرطانی را در میان قلب دنیای اسلام بپذیرند. بازیگر اصلی این برهه مردم فلسطین و رهبران ملی و مذهبی، بدون هیچ حامی منطقهای و جهانی هستند.
مقاومتهای مردمی با کمترین امکانات، تسلیحات و حمایتها به نتیجه مطلوبی ختم نمیشود. دنیا در دوران آشفته پس از جنگ جهانی دوم قرار دارد و منطقه فاقد بازیگرانی قدرتمند و موثر است که بتوانند حامی مردم فلسطین باشند.
برهه دیگری آغاز میشود که برایند آن تلاش برای آرمان فلسطین با بازیگری کشورهای عربی همسایه فلسطین است. این تلاشها منجر به چند جنگ بزرگ منطقهای میان اسراییل و کشورهای عربی سوریه، مصر و اردن میشود. لیکن به مانند برهه پیشین این مرحله نیز توفیق نمییابد و تلاشهای صورت گرفته نه تنها مانع رشد سرطانی اسراییل نمیشود بلکه اسراییل به سرعت برتری یافته، قدرتمندتر میگردد و حتی بخشهای از کشورهای همسایه خود را نیز تسخیر میکند. اکنون رژیم صهیونیستی هژمونی خود را بر کشورهای همسایه تحمیل کرده است. مصر و اردن با اسراییل سازش میکنند؛ سوریه تنها و منزوی میگردد؛ لبنان فاقد توان لازم برای ایجاد تهدید علیه اسراییل است و عراق نیز به واسطه عدم همجواری مرزی کاری از پیش نمیبرد.
ناگفته نماند این دوران همزمان با سالهایی است که حکومت پهلوی در ایران ذیل استعمار غرب تعریف گشته و فاقد استقلال و هویت ملی و مذهبی بوده و در عین حال دارای روابطی حسنه با اسراییل است و تبعا جایگاهی موثر در تعیین معادلات فلسطین ندارد.
انزوای کشورهای عربی پس از چند دور جنگ بیحاصل موجب آغاز برهه جدیدی در مقاومت فلسطین میشود که خروجی آن شکلگیری جنبش فتح و گروههای مختلف مسلح است. برههای که دوران نبردهای چریکی مسلحانه با اسراییل در مرزهای فلسطین و کشورهای همسایه است. نهایت این دوران نیز با کنارهگیری مصر و اردن از منازعه با اسراییل و قطع حمایت از مجاهدان فلسطینی موجب تحدید گروههای مقاومت فلسطینی در لبنان و سوریه میشود. سالها مجاهده گروههای چریکی مختلف فلسطینی منتهی به سازش یاسر عرفات رییس فتح و ساف -بزرگترین گروه فلسطینی- با اسراییل میشود.
سازشی که تحقق آرمان آزادی فلسطین از راه مقاومت را به قهقرا میبرد و مذاکره و ابزار سیاسی در صدر تلاشهای سران عرب و گروههای فلسطینی قرار میگیرد. نابودی سراب آزادی فلسطین از راه مذاکره و سازش تنها نیازمند گذر چند سال تجربه تلخ بود تا مشخص گردد رژیم صهیونیستی به هیچ تعهد و معاهدهای پایبند نمیماند. و به این صورت این مرحله نیز ناکام میماند.
دوران جدیدی با دو پارگی در فلسطین آغاز میشود؛ طرفداران مقاومت و طرفداران مذاکره. طرفداران سازش و مذاکره قدرت را در کرانه باختری قبضه میکنند و نه تنها به سازش بسنده نمیکنند بلکه با تلخی تمام نقش پلیس رژیم صهیونیستی را در مهار گروههای مقاومت فلسطینی بازی میکنند. تجاوزات و شهرکسازی رژیم صهیونیستی متوقف نمیشود و مردم کرانه باختری در حصارهای مرزی محدود میگردند. این آرزویی نبود که مردم فلسطین در پی آن بودند.
در مقابل طرفداران مقاومت با رای و خواست مردم، حاکمیت غزه را به دست میآورند و اینجا محل رشد نهال مقاومت مردمی فلسطین میشود.
انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) کل معادلات جهانی و منطقهای را بر هم میزند. اکنون اسراییل دشمنی واقعی با اراده آهنین یافته است. حمله اسراییل به لبنان موجب تولد حزب الله لبنان و حمایت ایران از دیگر گروههای مقاومت منطقه میشود. طلیعه دوران زوال هژمونی رژیم اسراییل تابیدن میگیرد.
اکنون میتوان پاسخ بسیاری از سوالات را درک کرد؛ اکنون میتوان گفت سالها تجربه تجاوز و تحقیر مردم فلسطین توسط اسراییل موجب گشته، مردم فلسطین اولویت خود را عزت، شرافت و کرامت قرار دهند نه دلارهای سعودی و قطری و زندگی در رفاه اما در سایه حکومت یهود.
اینگونه است که پس از ماهها بمباران، ویرانی، شهادت و جراحت هنوز هم مردم غزه حامی مقاومت فلسطین هستند.
مردم فلسطین-حتی مردم کرانه باختری- چرخشی معنادار به طرف مقاومت کردهاند و معتقدند تنها راه تحقق آرمان آزادی فلسطین از راه مقاومت، جهاد و پایمردی است نه سازش و عقبنشینی.
اکنون میتوان درک کرد علیرقم پولپاشی عربستان، قطر و دیگر کشورهای عربی چرا مردم فلسطین معتقد و همراه با رویکرد ایران-رویکرد مقاومت- هستند نه رویکرد سازش اعراب.
اما این واقعیت موضوعی نیست که عربستان، امارات و… به آن رضایت دهند. منطق حاکم بر سران این کشورها این است که: «زمانی که تمام نیاز مالی فلسطین توسط ما تامین میشود، سران و مردم فلسطین باید تبعیت کاملی از سیاستهای ما داشته باشند، حتی اگر این سیاست رها کردن آرمان فلسطین باشد». رویکرد همدلانه مردم فلسطین به رویکرد مقاومت بهمعنای شکست تمام آرزوهای نظامهای ارتجاعی عرب است.
اعراب منطقه فاقد یک نظام فکری و ایدئولوژی برای حکمرانی هستند و به شکل تام و تمام تسلیم تفکر غربی و مدرنیته هستند. غایت، آمال و آرمانشهر عربی همان آرمانشهر لیبرال دمکراسی-سکولار در غالب توسعه غربی است. اما رشد اقتصادی، سرمایهگذاری خارجی، رفاه و تمنیات توسعهای همگی مستلزم وجود ثبات و امنیت است. منطقهای غوطهور در التهاب، جنگ و خون قابلیت توسعه ندارد.
اعراب لاجرم باید رویکرد مقاومت یا رویکرد سازش را انتخاب کنند؛ زیرا منطقه درگیر منازعه دو سویهی ایران و امریکا و اسراییل است و ایستادن در هر سو تبعات خاص خود را دارد.
آمریکا حامی تمام قد اسراییل است و از نظر اعراب منطقه توسعه در غرب آسیا تنها در سایه نرمالسازی روابط با اسراییل ممکن است. نرمالسازی که حاصل آن ثبات، فروکش کردن زد و خوردها و باز شدن راه توسعه باشد. راه دیگر ثبات و امنیت عدول ایران از مواضعش در سیاستهای منطقهای بهویژه روابط با اسراییل است. مبرهن است چنین امری تحقق یافتنی نیست.
ناگفته پیداست که اعراب متحجر منطقه هم فاقد تفکر و ایده و هم فاقد استقلال رای لازم جهت انتخاب سوی مدنظر مقابله نیز هستند و لاجرم طرف اسراییل ایستادهاند.
جهت تحقق توسعه غربی در کشورهای عربی حاکمیت و برتری عربستان و اعراب باید غلبه یابد و رویکرد ایران به انزوا رانده شود. تمام تلاش ۲۰ سال گذشته اعراب منطقه (با همراهی محور غربی-عبری) همین بوده اما واقعیت این است که رویکرد ایران نه تنها رو به فطور ننهاده بلکه روز به روز قدرتی فزونتر و عمیقتر یافته است.
عراق به بازیگری موثر با رویکرد مقاومت مبدل گشته، حزبالله لبنان بیش از پیش قدرتمند گردیده، سوریه از تجزیه و نابودی رسته و یمن به یک قدرت تاثیرگزار منطقهای تبدیل گردیده که حتی امریکا و ناتو را یارای مهار آن نیست.
راز همراهی و حمایت کامل اعراب از اسراییل و ایستادن مقابل مقامت فلسطین در همین جا نهفته است. پول پاشی عربستان، امارات، قطر و… با هدف نرمالسازی وجود اسراییل و پذیرش وجودی آن است. اعراب حاضرند زمین، هزینه زیرساختها و سازندگی، هزینههای جاری و… مردم فلسطین را تامین کنند تنها به شرط فرمانبری مردم فلسطین و سازش با اسراییل و آرامش منطقه.
اعراب از مردم فلسطین دلخور هستند که چرا علیرقم همه حمایتهای مادی رویکرد مقاومت را رها نمیکنند؟ چرا تبعیت کاملی از اوامر سران عربی ندارند و چرا با اسراییل سازش نمیکنند تا منطقه آرام گیرد. اما درک نمیکنند وجود اسراییل ذاتا شر و موجب التهاب است.
عربستان و دیگر اعراب منطقه توان یا جرات پذیرش این موضوع را ندارند که مردم فلسطین تنها خواهان جیفه دنیا و رفاه زیر سایه تحقیر و اشغال نیستند، خواهان غرق در ثروت عاریهای در غربت و تبعید در اردن، مصر یا هر ناکجاآباد دیگری هم نیستند؛ بلکه خواهان رفاه و آزادی در سرزمین آبا و اجدادی خود هستند.
اعراب منطقه از مقاومت فلسطین دلچرکین هستند زیرا طوفان الاقصی نقطه پایان مشروعیت اسراییل، انتهای پروژه توسعه غربمدار اعراب منطقه و مرگ طفل صغیر ایده نرمالسازی و سازش با اسراییل بود. مرگ ایدهای که آرزوهای دور و دراز آنها را بر باد داد. از این روست که اعراب هم هزینه مالی حمله به غزه را میپردازند، هم سوخت جنگندههای رژیم صهیونیستی را فراهم میکنند و هم راه دسترسی زمینی برای تجارت و تامین مایحتاج رژیم باز میکنند.
لازم به اشاره است که اعراب منطقه سالها بلکه دهههاست که در پستوهای نهان خود نه تنها هیچ منازعهای با اسراییل نداشتهاند بلکه همیشه روابطی حسنه داشتهاند. پروژه خاورمیانه جدید یا بعدتر صلح ابراهیم نه آغاز روابط حسنه چندجانبه اعراب منطقه و اسراییل بلکه مرحله علنیسازی این روابط بود.
نویسنده: احسان کرمی پژوهشگر و تحلیلگر مسائل سیاسی و اجتماعی
۲۳ مرداد ۱۴۰۳
- منبع خبر : مژده خبر
Sunday, 22 December , 2024