در عملیات والفجر ۸ افتادیم وسط عراقیها، آتش سنگین دشمن، عقبه ما را مسدود کرد. پارازیتهای شدید آنها نیز ارتباط بیسیم ما را با فرماندهی عملیات ناممکن کرد، با ۳۰۰ نفر نیروی تشنه، گرسنه و بدون مهمات در محاصره دشمن، مقاومت میکردیم. با این که زمستان بود ولی تلاش، جست و خیز بیامان بچهها، عطش را در وجودشان شعلهور میکرد.
یکی از رزمندهها، قمقهای آب پیدا کرد، خودش مجروح و بیرمق بود ولی قطرهای از آن را ننوشید، به اطرافیانش تعارف کرد، اما کسی لب به آن نزد. تمام طول یکونیم کیلومتری خاکریز را طی کرد، با این حال کسی درِ قمقمه را باز نکرد، سرانجام قمقه آب، تقسیم شد بین ۳۰۰ نفر. آنجا بود که دیگر یقین پیدا کردم پیروزی با ما خواهد بود.
ساعتی گذشت، یک جیپ عراقی با سرعت از پشت سر بهطرف ما آمد، گفتم: «کسی شلیک نکند.» وقتی ایستاد، دو نفر از رزمندهها که از بچههای لشکر ما نبودند، از آن پیاده شدند، گفتند: «شما غذا و مهمات میخواستید؟!» مانده بودیم چه بگوییم، مهماتشان همان چیزهایی بود که ما نیاز داشتیم، آر.پی.جی، کلاشینکف، مهمات تیربار و خمپاره ۶۰، نه کسی عقب رفته بود و نه بیسیمی کار میکرد.
راوی: رزمنده دلاور سیدمجید کریمیفارسی، یکی از رزمندگان لشکر ویژه ۲۵ کربلا
منبع: پایگاه خبری تحلیلی مشرق نیوز
Sunday, 22 December , 2024