کرمانشاه، محله وکیل‌آقا، ابتدای خیابان مسیر نفت «اسم‌ها، اسم‌های بین مردم است نه اسم رسمی» مغازه ای است که لبنیات محلی و خشکبار و خنزل پنزل میفروشه، صاحب مغازه «آحسین» همون آقا حسین قبل از انقلاب در این محله مغازه‌دار بوده و پدربزرگم از همون سال‌ها مشتریش بوده، کاسب حلال خوری که پدرم و […]

 

کرمانشاه، محله وکیل‌آقا، ابتدای خیابان مسیر نفت «اسم‌ها، اسم‌های بین مردم است نه اسم رسمی» مغازه ای است که لبنیات محلی و خشکبار و خنزل پنزل میفروشه، صاحب مغازه «آحسین» همون آقا حسین قبل از انقلاب در این محله مغازه‌دار بوده و پدربزرگم از همون سال‌ها مشتریش بوده، کاسب حلال خوری که پدرم و ما هم از همین خوش انصافیش مشتریش شدیم و هر وقت می‌ریم کرمانشاه سری بهش می‌زنیم برای خرید روغن حیوانی و کره و تخم مرغ محلی و… این بار که رفتیم بابا به آحسین گفت رضا از کربلا برگشته، اشک تو چشم‌هایش حلقه زد و بغلم کرد.

احوال پرسی کردم چشمم افتاد به عکس امام و آقا که معلوم بود سال‌های زیادی است که همون‌جای دیوار جا خوش کرده است.

ازش پرسیدم آحسین با این عکسایی که به دیوار زدی ایام اغتشاشات اذیتت نکردن⁉️
گفت چرا اتفاقا خیلی اذیت کردن، بارها تهدیدم کردن به این که مغازه رو خراب می‌کنیم.

چند لحظه‌ای به تاسف ساکت شد و گفت: یبار خیلی جدی اومدن جلوی مغازه گفتن یا عکسارو بیار پایین یا مغازه رو آتیش می‌زنیم

منتظر بودم که ادامه بده، چشماش دوباره اشکی شد و حرفی زد که ساعت‌ها منو مبهوت خودش کرد، گفت: منم گفتم اینجا از خیمه‌های امام حسین عزیزتر که نیست، آتیش بزنید من این عکس رو پایین نمیارم‼️

برای درک عظمت این حرف بهتره بدونید پیرمردی که بیشتر از ۰⃣۸⃣ سال از عمرش گذشته و روزی خودش رو از همین مغازه در میاره در لحظه حساس و پر اضطرابی که باید انتخاب کند بین اینکه تابلو امام رو پایین بیاره یا مغازش خاکستر بشه، کل زندگیش را قمار می‌کنه.

هرچند که مغازه‌دارهای همسایه جلوی اراذل و اوباش رو میگیرن، ولی تو اون لحظه این پیرمرد انتخاب می‌کنه، انتخابش امام خمینی بود.

  • منبع خبر : مژده خبر