در دل محاصرهای بیپایان، غزه شبهایش را با صدای شکمهای خالی و بوی نان خشک سپری میکند. بحران انسانی در این سرزمین فراتر از ویرانیهای جنگ، اکنون چهرهای خاموشتر اما ویرانگرتر دارد: گرسنگی.
در دل غزه، در کوچهای بینام، دختری ایستاده که کف دستانش نان خشک است. نانی که نه بهدلیل بیپولی، بلکه بهخاطر محاصره، دیگر تازه نمیشود. مادرش میگوید: “نمیدانم از کجا نان بیاورم، فقط دعا میکنم که شکم بچهها کمتر صدا بدهد.”
از کرمانشاه تا غزه، فاصله زیاد است. اما گرسنگی زبان مشترکی دارد. صدای شکم خالی کودکی، خواه در سرپل ذهاب باشد یا در اردوگاه الشاطئ، همیشه آشناست. ما در زلزله سال ۹۶ دیدیم که چگونه بیسرپناهی، بیغذایی، بیپناهی، آدم را به مرز فراموشی میکشاند. اما در غزه، این فراموشی نه چند روز، که سالهاست ادامه دارد.
غزه فقط یک سرزمین نیست، زخمی است بر وجدان جهان. جایی که کودکان با نان خشک بزرگ میشوند و با صدای بمب میخوابند. جایی که آرد، دارو، شیر خشک، تبدیل به سلاح شدهاند؛ سلاحهایی که علیه نفسِ زندگیاند.
در گزارشها میخوانیم:
«از هر ۱۰ خانواده در غزه، ۹ خانواده روزها را بدون غذای کافی سپری میکنند.»
اما هیچ آماری نمیتواند لرزش دستان مادری را نشان دهد که نمیداند چگونه امشب را بگذراند. هیچ نموداری نمیتواند درد پدری را توصیف کند که میان جنگ و گرسنگی، انتخاب میکند کدام بچهاش را اول غذا بدهد.
من خبرنگارم. نه سیاستمدارم، نه ژنرال. اما میدانم قدرت کلمات، از گلوله بیشتر است اگر صادق باشند. اگر همدردی کنیم، اگر روایت کنیم، اگر نگذاریم غزه فقط تیتر یک روز باشد و بعد در غبار رسانهها گم شود.
ما که در کرمانشاه، با زخمهای زلزله و فقر آشناییم، میتوانیم درک کنیم غزه را. نه فقط با دل، بلکه با خاطره. ما هم دیدهایم صفهای کمک مردمی را، اشک در چشم بچهها، و اینکه گرسنگی فقط جسم را نمیخورد، روح را هم تحلیل میبرد.
غزه امروز تنهاست، چون جهان سرگرم مسابقهی قدرت است. اما هنوز میتوان کاری کرد. میتوان نوشت، گفت، ثبت کرد، روایت کرد. هنوز هم میتوان نان را نان دانست، نه ابزار جنگ.
شاید ما نتوانیم مرزها را جابجا کنیم. اما میتوانیم صدای درد را منتقل کنیم. میتوانیم نگذاریم که کودکانِ غزه در سکوت بمیرند.
و این، گام اول است.
پایان یادداشت/
- منبع خبر : مژده خبر
Sunday, 3 August , 2025