اردشیر آله یاری در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی؛ در سحرگاه روزهای آغازین فصل سرما، در هوایی سرد و برفی در روستای «اله یار خانی» علی این مرد سخت کوش به منظور حفظ سلامت همسر وفادار و مهربان خود، با چراغ بادی قدیمی اش به سوی خانه ی «عمه نباته» می رفت، تا هرچه زودتر او […]
اردشیر آله یاری
در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی؛ در سحرگاه روزهای آغازین فصل سرما، در هوایی سرد و برفی در روستای «اله یار خانی» علی این مرد سخت کوش به منظور حفظ سلامت همسر وفادار و مهربان خود، با چراغ بادی قدیمی اش به سوی خانه ی «عمه نباته» می رفت، تا هرچه زودتر او را به بالای ده برساند. صدای دق الباب عمه نباته» را از خواب بیدار کرد و سراسیمه او را سوی در چوبی خانه محقرش روان نمود. کیه؟ کیه؟ به این وقت؟ منم، منم، علی «عمه نباته» زود باش، خودت را برسان.
«عمه نباته» موفق شد، وظیفه مامایی خود را به خوبی به انجام برساند. بچه پسر بود، سالم ، قوی و طبیعی.
– به به! ماشاءالله به این شاخ شمشاد ماشاءالله! به این رستم… بیا، بیا مشهدی علی، این هم از پسر قشنگت.
– قربان آن دستهای عمه جان! خدا عزتت بده.
نام این پسر را اردشیر گذاردند زیرا خانواده ی او از روحی حماسی برخوردار بودند و به شیوه ی «مردمی» و «مردانگی» پایبند بودند.
ادامه این مطالب تا لحظاتی دیگر بارگذاری می شود…………؟..
شهدای کشتی گیر استان کرمانشاه( ۲)
اردشیر الهیاری
در سال ۱۳۴۵ هجری شمسی؛ در سحرگاه روزهای آغازین فصل سرما، در هوایی سرد و برفی در روستای «اله یار خانی» علی این مرد سخت کوش به منظور حفظ سلامت همسر وفادار و مهربان خود، با چراغ بادی قدیمی اش به سوی خانه ی «عمه نباته» می رفت، تا هرچه زودتر او را به بالای ده برساند. صدای دق الباب عمه نباته» را از خواب بیدار کرد و سراسیمه او را سوی در چوبی خانه محقرش روان نمود. کیه؟ کیه؟ به این وقت؟ منم، منم، علی «عمه نباته» زود باش، خودت را برسان.
«عمه نباته» موفق شد، وظیفه مامایی خود را به خوبی به انجام برساند. بچه پسر بود، سالم ، قوی و طبیعی.
– به به! ماشاءالله به این شاخ شمشاد ماشاءالله! به این رستم… بیا، بیا مشهدی علی، این هم از پسر قشنگت.
– قربان آن دستهای عمه جان! خدا عزتت بده.
نام این پسر را اردشیر گذاردند، زیرا خانواده ی او از روحی حماسی برخوردار بودند و به شیوه ی «مردمی» و «مردانگی» پایبند بودند.
مشهدی علی هماره و از هر جهت مراقب اردشیر بود، به نحو نیکو با او تکلم می نمود و در تربیت صحیح کوشا بود.
اردشیر رفتهرفته بزرگ و بزرگتر میشد و تربیت و اخلاق او در محیط تحصیلی پیش نمود می یافت به گونه ای که طولی نکشید بین اولیای امور و همکلاسی ها محبوب واقع شد. و به سبب اخلاق حسنه است مورد الگو قرار گرفت.
پس از اتمام تحصیلات مقدماتی وارد مرکز تربیت معلم صحنه شد تا در تداوم روح انسانی اش، بتواند فردی مفید واقع شود و در راه تعلیم و تربیت فرزندان میهن خویش گام بردارد.و به دلیل همین روحیه جوانی خوش خلق، شجاع و مهربان بود و به ورزش کشتی مهر می ورزید.
معتقد بود این ورزش بیش از آنکه روح را بپروراند و جسم را قوی کند، سبب ممانعت از انحرافات اخلاقی می شود، چرا که یک ورزشکار متصل به اخلاق نیک هیچگاه جز نیکی و مردانگی اذری صادر نخواهد شد.
در واقع نه تنها خود پایی بر تشک نهاد بلکه دوستان خود را نیز تشویق می نمود تا بدین ورزش فرهنگی سنتی میهن خویش روی بیاورند. «اردشیر اله یاری» در اثر مداومت ورزیدن در یادگیری فنون و مهارت های ورزش کشتی قدم بر سکوی قهرمانی گذارد و به شمارش افتخارات دیار خویش چنین افزود:
۱) با شرکت در مسابقات آموزشگاههای کشور، در سال ۱۳۶۲- ۱۳۶۱در رشته کشتی آزاد وزن ۶۸ کیلوگرم توانست به اوج، صعود نماید و مقام اول این وزن را از آن خویش سازد و سال و نشان طلای این مسابقات را سینه آویز خود نماید.
۲) با شرکت در مسابقات «شهید عبداللهی» در سال ۱۳۶۲ توانست سینه خویش را مزین به نشان اول قهرمانی نماید و حکم منطقه ۲ دریایی بوشهر را کسب نماید و به اخذ نشان طلا نایل شود
۳) با شرکت در مسابقات کشتی فرنگی جوانان کشور در سال ۱۳۶۲ حائز مقام دوم گردید و نشان نقره بر گردن آویخت.
۴) با شرکت در مسابقات کشتی پنج جانبه نیمه شعبان ۱۳۶۴ به مقام اول این مسابقات و نشان طلا دست یافت.
همچنین «اردشیر» توانست در مسابقات سال ۱۳۶۲ «جام تختی» بر سکوی قهرمانی نوجوانان کشور قرار گیرد.
اعزام و شهادت اللهیاری
به سبب دارا بودن خط فکری و جهان بینی اسلامی خویش وظیفه خود دانست که در مسابقات بزرگ تاریخی نبرد حق علیه باطل شرکت جوید و آخرین و بزرگترین مدال طلای خویشتن را از دست مولایش علی بن ابیطالب علیه السلام دریافت نماید.
در آن روز هوا رو به سردی نهاد بود، آبان بود و غلغله به پا بود. همه جا شلوغ و پر هیجان به نظر میرسید.جنگ ایران و عراق به تحریک آمریکا که کشور عراق را به برادر کشی واداشته بود، وارد چهارمین سال شده بود.
مردم شهرهای مرزی از شهر و دیار خویش آواره شده و به شهرهای دور دست و یا در دامنه کوه ها و یا در دور افتاده ترین روستاهای کشور به سر می بردند. هواپیماهای بعثی اما نمی دادند و با ستم پیشه گی، خوی حیوانی و ددمنشی روسا و خلبانان دایم از هر نقطه شهر کرمانشاه و دیگر شهرهای مرزی کشور دود و آتش و قارچهای سیاه و خاکستری بمباران به پا بود.
به طور متوالی صدا های وحشتناک آژیر قرمز از رادیو شهرها به گوش می رسید و از بلندگو های قوی نصب شده بر مناره های مساجد در شهر طنین انداز بود هم اکنون زیرا که میشنوید آژیر قرمز است و وصل کن به شهر کلیه شهروندان عزیز می خواهیم هرچه سریعتر محل کار و زندگی خویش را ترک نموده و به درون سنگر ها پناه ببرید و به یقین در چنین شرایطی نوج حکموانان و جوانان برومند کشور به خود اجازه نمی دادند که پشت به جبهه های نبرب با نیروهای آواره کوه و بیابان شوند اردشیر نیز یکی از این جوانان برومند بود که در ۲آبان ماه ۱۳۶۵ در اعزام بزرگ سراسری سپاهیان محمد (ص) عازم جبهههای نبرد شد.
از هر سو صداهای مهیب انفجار غم و موشک های هوا به زمین و موشکهای دوربرد زمین زمین به گوش میرسید لحظه ای نبود که با خون و آتش همراه و عجین باشد دشت و صحرا شب ها هم با بمبهای مرور روشن بود و از هفت طرف صدای شلیک می آمد جوانان برومند و غیور ایران زمین و اسلام چنان شیر شرزه بی تردید و بی هراس می جنگیدند و توانستند در عملیات هیات کربلای ۵ در شلمچه را فتح کنند و ندای پیروز ایشان در سراسر جهان طنین انداز شود فتح شلمچه یعنی پیروزی بر قول استعمار جهان پدر پیر استعمار انگلیس و آمریکا عملیات نفوذی فرمانده سپاه با بررسی مواضع جبهه جبهه طی یک مشورت تصمیم گرفت پنج نفر از جان گذشتگان را برای یک عملیات نفوذی که بسیار حائز اهمیت بود انتخاب کند از این رو با صدایی مصمم و وفا پیشنهاد خودش را به نیروهای خود اعلام نمود نفر از جان گذشته لازم داریم که در عملیات نفوذی و ضربه زدن به نیروهای عراقی داوطلب شوند من حاصلم �ن صدای مصمم صدای اردشیر قهرمان میادین کشتی و میادین نبرد بود که بدون لحظهای تردید و درنگ ندای فرمانده خود را لبیک گفت لبیک به ندای سرور آزادگان حسین بن علی علیه السلام پیوست و ریشه در دلها و قلوب و آزادگان داشت مردی از تبار فرهنگی امام سوم علیه السلام وزن نژاد عشایر غیور از آنجا که دل بتواند اراده قاطع میشود و هرکجا دل در تردید باشد حرکت خنثی می شود و در این برهه از زمان دل اردشیر و ندای لبیک در آسمان تقوا و حرکت ترین افکن شد در صدا در سکوت پس از این صدا ۴ و رزمنده دلاور دیگر ندای فرمانده را لبیک گفتند و تعداد به ۵ تن رسید هر پنج رزمنده آرپی جی زن بودند و پس از نماز و صرف غذا به راه افتادند همه میدانستند ۳۰۰ بی برگشت است لذا یک یک افراد سر و روی آنان را بوسیدند و اشک ریزان و آغوششان کشیدند در خاک نفوذی نیروهای عراقی در تکاپو و تردد بودند و نفربرها و تانک ها یکی پس از دیگری زنجیر بار در حرکت بودند و به وضوح هستش آن در حمله به نیروهای ایرانی دیده میشد اردشیر به نجوا گفت برادر ها با هم شروع می کنیم مراقب باشید درست نشانه بگیرید اگر یک شلی به هدر برود اثرات سوء آن متوجه قوای ما خواهد شد لحظه ای بعد صداهای متوالی شلیک گلوله های آرپیچی در فضای مرموز جبهه طنین افکن شد ولوله و غلغله هراس آورد بین نیروهای دشمن پدید آورد پدید آمد س به سوی می دوید و فریاد بر می کشید عراقی ها تصور می کردند از هر طرف مورد محاصره و هجوم قرار گرفتهاند زنجیرهای از دود و آتش ایجاد شده بود تا اینکه فرمانده نیروهای عراقی متوجه محل شلیک گلوله ها و خمپاره انداز ها گردید شروع آتش کردند فریاد رزمندگان از دل کوه برخاست حوا و اکبر الله اکبر صبح زود ۲۶دی ماه ۱۳۶۵ نیروهای گشتی ایران پیکرهای مطهر ارزشی و چهارفصل همراه را به پشت جبهه منتقل کردند روحش شاد و یادش گرامی باد!
- منبع خبر : مژده خبر
Saturday, 21 December , 2024