آن شب بسیار گریه کردم وقتی شنیدم چراغهای حرم زینب خاموش شده اند از غصه نمیدانستم چه کار کنم آنقدر گریه کردم تا خواب برد در خواب دیدم در صحرایی سرگردان هستم ترس و وحشت مرا فرا گرفت ناخودآگاه سایهی مردی را دیدم که در تاریکی به نزد من می امد ترسیدم با صدای بلند گفتم خدایا کمکم کن این مرد کیست که به سمت من می اید
نا خودآگاه آسمان روشن شد حاج قاسم بود که به سمت می آمد گفت دخترم نترس من هستم قاسمبنحسن سلیمانی.انگار دنیا را به من دادن من سعادت نداشتم حاجی را تا وقتی در قید حیات بودند از نزدیک ببینم ولی حالا گفتم خدایا شکرت سلام حاج قاسم میدانید چقدر دلم میخواست شما را از نزدیک ببینم ناخودآگاه گریه سر دادم گفتم حاجی حرم حضرت زینب وحضرت رقیهبه دست تکفیری ها افتاد حاجی خادمها را از حرم بیرون کردند حاجی چراغهای حرم خاموش شد حاجی تکلیف الان چیست؟خندید گفت دختر ایران زمین چه عجلهای داری یکی یکی بپرس .
حرم عمهسادات بزودی آزاد خواهد شد همانطور که آقا وعده دادهاند اینها مدت اندکی بر سرکار هستند حرم بدون خادم نمی ماند فرشته های الهی وشهیدان در حال خدمت در حرم هستند اما چشم انسانهای دنیای مادی قادر به دیدن انها نیست اگر دشمنان جرات جسارت به حرم دختران مادرم زهرا(س) را به خود بدهند بدان که کمتر از انچه انها فکرش را می کنند نابود خواهند شد نگاهت به این روشنایی چراغهای دنیا نباشد ببین چگونه از این راه دور و مسیر تاریک و مه الود وجود خود حضرت زینب همچون چلچراغ آسمان را روشن کرده است ودارد شیعیان را به راه راست هدایت می کند .
گفتم با این شرایط تکلیف ما چیست؟حاج قاسم گفت : دخترم تو ودیگر زنان ودختران حرم ایران وارث حجب وحیای وحجاب زینبی هستید مراقب باشید از اینگوهر را از دست ندهید واز مسیر درست ولایت خارج نشوید که بزودی امتحان الهی وفتنه ها در راه هست که اگر از مسیر مسیر خارج شوید عاقبت بخیری را از دست
داده اید چشم و گوشتان به حرف رهبر وعملتان به دستورات اورا از یاد نبرید بلند شو دخترم که راه طولانی در پیش داریحاج قاسم به نااگاه رفت من به دنبالش رفتم اما به نرسیدم بلندبلند گریه میکردم و میگفتم حاجی مراهم با خود ببرید .صدای مادرم با صدای اذان که مراصدا میزد از خواب پریدم مادرم گفت :داشتی چه کسیرا صدا میزدی چه شده چرا گریه می کنی ؟بلند شو موذن دارد اذان میگوید برو وضو بگیر نمازت را بخوان تا قضا نشده .گفتم یک خواب دیدم مادر حاج قاسم را در خواب دیدم
مادرم گفت بلند شو یک سوره یاسین هم هدیه به روح حاج قاسم بخوان که سبب خیر شد چون باز هم تو یادت رفته بود ساعت را برای نماز صبح کوک کنی اگر در خواب گریه نمی کردی وصدایت نمی آمد نمازمان قضا میشد خدا بیامرزت حاج قاسم که حتی بعد از شهادت هم سبب خیر هستی .بلند شدم بعد از نماز سوریه یاسین را برای حاجقاسم خواندم عکس حاج قاسم را گرفتم وگفتم حاجی خیالت راحت تا وقتی که زندهام از راه ولایت ورهبری دور نخواهم شد وصیت شما را تا پای جان اجرا خواهم کرد.
انتهای پیام/
- نویسنده : مریم فخری
- منبع خبر : مژده خبر
Thursday, 2 January , 2025