مژده خبر- «داغ زمستانی» عنوان شعری در رثای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی از شاعر ارزشی احسان فضلعلی تقدیم شما عزیزان می شود.

چشم ها خیره به در مانده و مهمانی نیست
سینه ها سوخته در آتش و بارانی نیست
سرو ها تشنه و مستان تب آلوده خمار
باغبان رفته و در میکده دستانی نیست
واژه ها خسته و در بهت نفسگیر سکوت
دل ماتم زده را نای غزلخوانی نیست
هرچه گلهای بهارست ..اگر برگردند
مرهم غربت این داغ زمستانی نیست
داغ سخت است ولی آتش جانسوز جگر
شعله ای از شرر شام غریبانی نیست
غم بزرگ است ولی با همه اندوه خبر
قطره ای از غم بانوی پریشانی نیست
صبر سخت است ولی تلخ تر از داغ پدر
حال فرزند شهیدی است که هر آنی نیست
که نسوزد دوبرابر جگرش وقتی که
بر سرش دست تسلای عمو جانی نیست
…..
رقص روباه و رجزخوانی کفتار و شغال
شیر خفته است مگر … یا به تنش جانی نیست
چاه پر مکر شغاد است که رستم را کشت
نابرادر کم از عفریته تورانی نیست
پهلوان خفته به خون است و بر این فرش بهشت
لاله خوش نقش تر از لاله کرمانی نیست
پهلوان حرمت ایل است و در این سوگ سترگ
هر که زاری نکند ذره ای ایرانی نیست
پهلوان روح جوانمردی و احسان و صفاست
در دل معرکه هم اهل ستم ، آنی نیست
آبشاریست که از اوج صلابت جاریست
اشک بارانی اش از روی هراسانی نیست
محرم روضه العباس و علمدار ادب
سربداری است که بند سر و سامانی نیست
بنویسید که سرباز ولایت قاسم
خادم خاکی ملت پی عنوانی نیست
او به ما گفت که در سایه عصمت سروی
تا بلندای قد پیر جمارانی نیست
تا ابد عشق خروشان خمینی زنده است
ظاهرا نیست اگر همت و چمرانی نیست
گفت امروز علمدار زمان سیدعلی است
ناخدا بهتر از او در شب طوفانی نیست
سمت خورشید ترین آینه تا شرقی نور
در شب فتنه به جز ماه خراسانی نیست
مهد اصحاب حسین ابن علی ایران است
خصم این خیمه مگر لشگر سفیانی نیست
……
پسر فاطمه ای یوسفِ مستان مسیح
ای که بی روی تو غم را شب پایانی نیست
غافلیم از تو و غایب به شما می گویند
چشم دل کور و… نظر چاره حیرانی نیست
آه از این فتنه که در آینه بندان ریا
جلوه بسیار و دلی در نفست فانی نیست
مست چشمان تو کم نیست ولی عشق تو را
خاک میخانه کسی مثل سلیمانی نیست
شهر آذین شده با یاد تو اما افسوس
کوچه های دل ما از تو چراغانی نیست
بارها آمدنت را طلبیدیم اما
عهدمان با تو شهیدانه و ایمانی نیست

احسان فضلعلی- کرمانشاه

  • منبع خبر : مژده خبر