هیچکس نمیتواند منکر رشد و توسعۀ صنعتی و گسترش روزافزون تکنولوژی در جهان غرب باشد، امّا هیچ انسان آزادهای هم نمیتواند انحطاط فرهنگی و فکری غرب را در حوزۀ زنان منکر شود؛ «واقعیت تلخ» قصۀ زنان در غرب این است که جایگاه زن در فرهنگ و اندیشۀ غربی یکی از «تاریکیهای» غیرقابل انکار در آن سرزمین است؛ نگاهی گذرا به آمار برخی آژانسهای نظرسنجی در غرب بیانگر این واقعیت است که خشونت و تجاوز علیه زنان در کشورهایی همچون؛ آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، دانمارک، سوئد و … (در فاصلۀ سالهای ۲۰۰۸-۲۰۱۵) نسبت به گذشته رشد ۴۸ درصدی داشته است. یا آمار تجاوز و تعرض به زنان در کشوری همانند فرانسه بیانگر این است که این کشور در بدترین نرخ زنازادگی، پرچمدار آمار تجاوز به زنان، قانونی بودن زنا با محارم، قانونی بودن همجنسبازی بهسر میبرد. این آمار در حالی رو به افزایش است که دولتها و رسانههای غربی، (از سر دروغ و ریاکاری) هرگز این وضعیت اسف بار زنان جامعۀ غربی را به تصویر نمیکشند، بلکه چالشها و دادههای واقعی را از چشم ملتها و رسانههای مستقل دور نگه میدارند. آنان چنان تصویری از زن را با هیاهوی رسانهها ترسیم میکنند که گویی زن غربی در «فردوس برین» و «مدینۀ فاضله» زندگی میکند. این تنها یک بُعد از مسألۀ زنان در غرب است؛ بُعد دیگر آن رویکرد اندیشههای سکولاریستی و اومانیستی غرب به زن و انسان است؛ اندیشهای که ارمغان آن برای زن غربی و جوامع متأثر از فرهنگ غربی، چیزی جز «ترویج فرهنگ فساد و فحشا و بیبندوباری» و «انگلیسم متعفن» نبوده است. به تعبیری دیگر؛ اگرچه رشد ظاهری وضعیت زنان غربی در قاب رسانهها در عرصههای سیاسی، اقتصادی، ورزشی و علمی، بسیار برجسته و جذاب تبلیغ میشود (که همین خود نیز نوعی ظلم به شخصیت زن است) اما آن سوی ماجرا چیز دیگری است؛ زن در اصول و مبانی اندیشه و فرهنگ غربی نه تنها شخصیتی «آزاده»، «مستقل» و برخوردار از «حرمت» و «کرامت انسانی » نیست، بلکه ابزاری برای «سودجویی شرکتها» و به تعبیری؛ «نظامهای سرمایهداری در غرب» است. این همان نکتهای است که میتوان از آن با عنوان «فهم نادرست غرب از حقیقت و جایگاه زن و انسان در نظام آفرینش» یاد نمود؛ برداشت غلطی که به نادیده گرفتن «روح الهی» و «معنوی انسان» و «سقوط به مرزهای حیوانیت» است. هنر و سینمای غرب، بهترین شاهد و گویاترین مصداق برای تفسیر اندیشۀ غرب در باب «تنزل جایگاه زن» است. به زبان دیگر؛ گسترش فرهنگ تجاوز و خشونت، قاچاق بینالمللی و رسمی زنان، افزایش بیسابقۀ روسپیگری، همجنسبازی و دیگر گفتمانهای غیرانسانی و غیر اخلاقی در باب زنان، حاصل و نتیجۀ همین نگاه و «اندیشۀ الحادی» به زن است. براساس همین آمارها و حاکمیت این اندیشههای غربی است که میتوان گفت: زنان در غرب نه تنها در «آرامش واقعی» و «امنیت حقیقی» به سر نمیبرند، بلکه به عنوان «موجودی درجۀ دوم»، در ناامنترین نقطۀ این کرۀ خاکی زندگی میکنند. اگر کسی هم غیر از این را ادعا عقیده دارد، و منکر وقوع انواع خشونت فیزیکی، جنسی و روانی علیه زنان در غرب است، هیچ نقد و حرجی بر او نیست، امّا دست به قلم شود و دربارۀ گفتمان غرب در باب فضیلت، کرامت، آرامش، امنیت، معنویت و جایگاه زن در اندیشۀ غربی سخن مستدل و مستند بیاورد. شگفت این است که چنین فرهنگی، که زن را به سوی بیبندوباری و ابتذال سوق داده است، با شعارهای جذاب، امّا فریبنده، مسألۀ زن و حقوق ایشان را بهانه و دستاویزی سیاسی و فرهنگی برای دخالت در امور کشورهای اسلامی مستقل قرار میدهند و چنان وانمود میکنند که گویی «زن در اسلام» (اسلام ناب محمدی، نه در تفکر طالبانی، داعشی و وهابی) در «قهقرا» و «تاریکی» سر میبرد. به همین دلیل است که به سختی میتوان «هویت واقعی» و «نیمۀ پنهان زن» را در قاب رسانهها و عمق اندیشۀ غربی شناخت.
شاید هم روزی امثال «فوکویاما» با دیدن این وضعیت آماری و فکری غرب دربارۀ زنان، در «نظریۀ پایان تاریخ» تجدید نظر کند و به خاطر این نیمۀ پنهان، اما واقعی زنان در غرب، پایان تلخ تاریخ تمدن غرب را اعلام نماید؛ زنی که میراثدار گفتمان فرهنگی و فکری تمدن غرب است. زنی که «خدا» «خانواده» و «خود» را فراموش کرده است.
- نویسنده : دکتر تورج زینیوند سرپرست معاونت فرهنگی و اجتماعی دانشگاه رازی
- منبع خبر : سایت خبری دانشگاه رازی
Saturday, 21 December , 2024