مژده خبر- دلنوشته ای دیگر دراین ادینه روز غم انگیز بی وجود تقدیم همه ی منتظران آمدن یارتقدیم می شود.


یا صاحب العصر و الزمان (عج)ادرکنی
در سکوتی که نسیم برایم ارمغان آورده بود، تنها دلخوشی بادصبا نام تو بود و تنها گلبرگ بر جای مانده از طوفان غم بر چهره ی یک یاس زرد و کبود، شنیدن دوباره ی نام تو بود. و من تمامی احساس و آرزوی دیرین لحظه هایم را در آبی بیکران دریای نگاهت عاجزانه جستجو می کنم.و در این بیابان لبریز از انتظار، هیچ چیزی جز روزنه ای از امید آمدنت آرام بخش قلب های شکسته و زخم خورده زنبق های وحشی دیار بی کسی نبود.و هیچ ناامیدی و حیرتی در دل شقایق های چشم به راه آمدنت وجود نداشت که بتوان در آمدنت شک و شبهه ای در دل خویش راه داد. زیرا آهنگ و ترنم صدای پرصلابتت در گوش زمین و زمان طنین انداز است.و همه جا رد پای شفقت و مهربانیت بر قلب های عاشقانت به یادگار مانده است.و اینجاست که وجود سبزت را به امید حضور جاویدت به انتظار نشسته ایم. وثری وثریابرای آمدنت دست دعا برآورده اند. وهمه به این امید به سیمای مهربانت را به نظاره بنشینند، روزگار خویش را سپری می‌کنند تا نور معرفت و ایمان بر دلهای شان سایه افکند .
آقا جان! مولای من!
دریغا ودریغا !که آن چنان بی نام و نشان مانده ام در درک  اعجازت که گویی بی چاره تر از نسیم در دست طوفان و پژمرده تر از گلهای بر مزار غریب نشسته و غمگین تر از غروب و سردتر از دست کودکی که از سرما به خود می لرزد گشته‌ام .
حال ای همسفربا غربت بیچارگان, و ای همنوا با هستی آوارگان ,و یاریگر دنیا و دین, ای مرا عشق آسمانها و زمین چه بگویم ؟و چگونه بنویسم؟ که دنیا بی وجود زیبایت نوری ندارد. و چشم های منتظران بی درک جمالت سودی ندارد.

آقای من! می‌خواهم بگویم که چشم‌های منتظرانت را بر راه غربت خشکانده ای.
و سیلاب اشک از دیدگان حور،پری و آدمی زاد جاری کرده ای .

می خواهم بگویم ای عزیز زمینیان و افلاکیان! که منتظرت هستیم سراپا تقصیر و گناهیم و دعاهایمان در حق حضرتت دور از استجابت .
تو خود بیا و برای حضور و ظهور سبز جاویدت دعا کن.

دعا کن که دولت عشق خویش را بر سرزمین عاطفه و ایثار حکمفرما گردانید.دعا کن تا دستهای خسته ی مشتاقانت را در دست بگیریم و چشمهای عاصی مان لحظه با شکوه طبیعت را نظاره گر باشد .

دعا کن تا آن زمان که هنوز مردی و مردانگی از دیارمان رخت بر نبسته است .حکومت مردان و جوانمردان عالمیان را تو خود در دست بگیری.

دعا کن تا زمان که هنوز چشم های حریص نامحرمان بر چهره دلربای عفیفگان دوستارت نظر نمی افکنند خود بیایی و تمامی دست‌ها و چشم‌های نامحرم را همچون خاراز بوستان زندگی بر چینی.

دعا کن که بیایی و خود عالمی در شٱن مقام خویش بسازی و همه جا راعاری از رنگ و ریا کنی و آن سان بیایی که دل شیفتگانت به تلاطم بیفتد و همه ی زمین و آسمان نظاره‌گر رخسار مهر رویت باشند.پس تو خوددعا کن مگر حضرت دوست را کارگر افتد. و روزنه ای از رخسارت را بر جهانیان عرضه داری.

زلف و روی قشنگت
فتاده عقده به دلها
توبی که عقده گشایی
خدا کند که بیایی

  • نویسنده : جعفر جعفری
  • منبع خبر : مژده خبر