روز آزادی رسیده بود. آزادی ۵۰۰ نفر از زندانیان جرایم‌ مالی توسط بسیج حقوقدانان بسیجی…
در پوست خود نمی‌گنجیدند. هر کدام در فکری عمیق فرو رفته بودند و گاه‌گاهی لبخندی به لب می‌آوردند. یکی به فکر فرزندش بود و دیگری در فکر پدر و مادرش و دیگری در فکر…
آرام و قرار نداشتند. دوست داشتند که زودتر مراسم تمام شود و طعم شیرین آزادی و رهایی را بچشند. رویای در آغوش گرفتن خانواده و رهایی از قید و بند سلول‌ها و بندهای زندان…
مردی میانسال با موهای سفید در میان خوشحالی هم‌بندیهایش غرق شده بود. با نگاهی حسرت‌بار به زندانیان آزاد شده نگاه می‌کرد…
می‌دانست که بدهی هایش آنقدر زیاد است که پرداختش از توان ستاد دیه استان خارج است…
قرار بود برای تقدیر از اقدامات حسنه خیّرین و حقوقدانان سپاه حضرت نبی‌اکرم(ص) سخنرانی کند…
با اعتماد به‌نفس و صریح از مشکلات زندانیان مالی گفت و از دستگاه قضا برای حل این مشکلات درخواست کمک‌ کرد…
سخنانش آنچنان جذاب و صادقانه بود که همه حاضران بر سر جایشان میخکوب شده بودند و گاه‌گاهی لبخند و گاه‌گاهی از حال و روز مشکلات اقتصادی،‌ متاثر می‌شدند…
روبرویش سردار ریحانی نشسته بود و با دقت به حرفهایش گوش می‌داد…
از نگاه سردار ریحانی مشخص بود که حرفهایش در ایشان اثر کرده است و در پایان سخنرانی دست او را به گرمی فشرد…
نوبت اعطای حکم زندانیان رسید. هر کدام از زندانیان احکام خود را می‌گرفتند و به‌سان آهویی رها شده صید قلمهایشان را به سوی آزادی تندتر برمی‌داشتند…
باز هم‌نگاه حسرت‌بار مرد میانسال و صلواتهایی که برای آزادی دوستانش در فضای سلام طنین‌انداز می‌شد…
اما ناگهان در یک لحظه دنیای مرد میانسال عوض شد. اتفاقی افتاد در حد معجزه…
سردار ریحانی پرداخت بدهکاری او را تقبل کرد. همهمه عجیبی در میان حضار ایجاد شد. هر کدام از حضار کلمه‌ای در تمجید از اقدام بزرگ سردار به زبان می‌آوردند…
خوشحالترین مرد جهان او بود. با قدمهایی لرزان به سمت سردار رفت و آنقدر شوکه شده بود که توان تشکر را نداشت. گا‌ه گاهی به اطراف خود نگاه می‌کرد. با خودش می‌گفت نکند که همه اینها خواب باشد…

درود بر شما سردار بزرگ سپاه اسلام، مرد با شخصیت و با پرستیژ. گفتار و اعمال شما سرمشقی است برای ما…
شانه‌هایت ستون بزرگی ‌است برای همه دردمندان و در راه‌ماندگان. هر چند می‌دانم که در حیطه وظیفه شما نیست اما قلب بزرگ شما تمام مرزهای وظایف را در‌می‌نورد و مرهمی می‌شود بر زخمهای دردمندان…
سردار ریحانی عزیز، در پناه سرور و سالار شهیدان، پایدار و باشید و ماندگار برای شهر درمند کرمانشاه…